جدول جو
جدول جو

معنی مکتب داری - جستجوی لغت در جدول جو

مکتب داری
(مَ تَ)
شغل مکتب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب دار شود
لغت نامه دهخدا
مکتب داری
عمل و شغل مکتب دار
تصویری از مکتب داری
تصویر مکتب داری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتب دار
تصویر مکتب دار
کسی که مکتب دارد و به کودکان خواندن و نوشتن یاد می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ)
معلم. (آنندراج). کسی که کودکان را خواندن و نوشتن و جز آن آموزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عزاداری. (ناظم الاطباء). سوکداری:
به ماتم داری آن کوه گلرنگ
سیه جامه نشسته یک جهان سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو کِ)
سرپرستی سواران و پیادگان که در التزام رکاب پادشاهند. جلوداری. (آنندراج) :
به موکب داریش ناموس اکبر
خرامان گشته چون طاوس انور.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به موکب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتب دار
تصویر مکتب دار
آموز خانه دار آموز گار کسی که مکتب را اداره کند: (حیف از آن پولهایی که سه سال تمام به میرزا حسن مکتب دار دادم تا سواد دارش کند) (شام. 59)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منت داری
تصویر منت داری
سپاسداری سپاسداری سپاسگزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منت داری
تصویر منت داری
((مِنَّ))
سپاس داری، سپاس گزاری
فرهنگ فارسی معین
پرسه، تعزیه، سوگواری، عزاداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد